loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت حضرت رقیه,متن روضه,شهادت حضرت رقیه,حضرت رقیه,متن روضه حضرت رقیه,روضه حضرت رقیه,روضه شهادت حضرت رقیه,متن مداحی روضه شهادت حضرت رقیه,متن مداحی شهادت حضرت رقیه,متن روضه شب سوم محرم,شب سوم

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6710 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3816 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1116 زمان : نظرات (0)

شهادت حضرت رقیه (س)

 

وقتی میان روضه مکان میدهی مرا

انگار جا به باغ جنان میدهی مرا

تنها حبیب برتو دو دفعه نداده جان

میمیرم از غم تو ،جان میدهی مرا

جوشد زخاک تربت ما چشمه های اشک

چون برغمت سرشک روان میدهی مرا

غمخانه تو طور و منم کلیم تو

درگفتگوی خویش بیان میدهی مرا

مارا رها به عرصه محشر نمیکنی

وقتی به مادر خود نشان میدهی مرا

میخواستم که حاجت خود را طلب کنم

از پشت در  تو بیش از آن میدهی مرا

آقا نشد کسی که نشد نوکر حسین

آقایی زمین و زمان میدهی مرا

خواهی به من چو خیر دوعالم عطا کنی

جا در میان سینه زنان میدهی مرا

هرسال در محرم تو زنده میشویم

بهر عزای خویش توان میدهی مرا

امشب شب سه ساله است،آدم از نیم متری رو زمین می افتاده،دوتا دستش كار نمیكنه،بدون رقیه از رو ناقه رو زمین افتاد،رقیه خواب بودبه صورت رو زمین افتاد.....وای....حسین....بچه سه ساله چه قد و بالایی داره؟

صورت من كبودتر از صورت مادر تو بود

چرا؟

دست عدو بزرگتر از صورت دختر تو بود

مردی كه شمشیر به دست میگیره،دستای زمختی داره،بابا خار مغیلان چرم رو پاره میكنه،خار مغیلان یه بوته است،وقتی بچه افتاد،رو خار مغیلان ،از بابای یه دختر بچه سئوال كن،اونایی هم كه دختر دارند میدونند،اگر بخواهیی بچه رو بزنی،یه گوشه ای میشینه پاهاش و تو بغل میگیره، نگاه میكنه زود اشكش در میآد،حرف نمیتونه بزنه، لباش هی به هم میخوره،روایت میگه،آقا ابی عبدالله توی راه كه می امدند،اسم چند تا پیغمبر رو بردند پیغمبرایی كه از نظر وضعیت به خودش شباهت دارند،یكی حضرت یحیی علیه السلام بود،میدونید سر یحیی رو با اره بریدند،یكی حضرت اسماعیل صادق الوعد،نه اسماعیل فرزند ابراهیم،این اسماعیل صادق الوعد كسی بود كه كه قومش ،پوست صورتش رو كندند. وقتی سر رو جلوی بچه گذاشتند گفت عمه این سر کیه ؟حالا فهمیدم چرا وقتی عمه حرف میزد میگفت یا هلالم، روایته تو صورت ابی عبدالله نوزده زخم کاری بوده،دیگه چی از این صورت مونده این بچه بشناسه؟ هرشب سررو از نیزه میکندند تو صندوق میگذاشتند صبح بالای نیزه میزدند، نوزده جا گریه کرد سر بریده، سه جا خون گریه كرده،  یك جاتو مجلس ابن زیاد، وقتی عقب قافله اومدن دیدن سر برگشته از گوشه چشم قطره خون جاریست، با دست بسته امام سجاد علیه السلام ناقه را هی کرد، عمه بچه ها رو بشمار ،بیست و چهارتا بودن بچه ها، چهار تا مدینه رسیدند ،شمرد گفت عزیزم رقیه گم شده،نامردها نگذاشتند لااقل یه آدم تره بره،همشون حیوان بودند، لااقل یكی كه كمتر عصبانی است بره،این زجر نامرد خیلی جنایت كرده بود، زجر ملعون گفت میرم بیارمش،این كاروان شب داره حركت میكنه بروند جایزه بگیرند،حالا به خاطر یه دختر حیرون شدند،حالا ببینید چقدر عصبانی اند، این دختر، عمه اش زینب گفته هر وقت تنها شدی بگو یا زهرا، تا افتاد از ناقه گفت یا زهرا ،دید یه خانمی داره میاد، دخترم چرا رو زمین نشستی ،سرش رو بغل گرفت، آروم آروم رو کبودی صورتش رو نوازش کرد،چه لحظه خوبی بود ،یه وقت صدای پای اسب اومد،میخواد كوچه بنی هاشم تكرار بشه،دیگه فاطمه رفت، بچه بلند شد ،نانجیب زجر پیاده نشد،ملعون از روی اسب موهاش رو گرفت.

 هی بهش گفتم میام میام میام

موهامو نکش میام میام میام

حرف بد میزد بابا بابا بابا

با لگد میزد بابا بابا بابا

من عزیز بودم بابا بابا بابا   

کی کنیز بودم بابا بابا بابا   

تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند

هق هق بی رمقش دور و برش را سوزاند

دست در دست پدر دختر همسایه رسید

ریخت نانی به زمین وجگرش را سوزاند

سنگی از بین دو نی رد شد و بر صورت خورد  

پس از ان ترکه ی چوبی اثرش را سوزاند

دخترک زیر پر چادر عمه میرفت

آتشی از لب بامی سپرش را سوزاند

پنجه پیرزنی گیسوی او را وا کرد

شاخه سوخته نخل پرش را سوزاند

 دانلود روضه شهادت حضرت رقیه (س)

منبع:باب الحرم

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2258 زمان : نظرات (0)

سید مهدی میرداماد

 

نم نم داره بارون میاد

داره برام مهمون میاد

كنایه فهم ها

خرابه بوی نون میاد

وای وای

داره از راه دور میاد

تو طبقی از نور میاد

از سفر تنور میاد

وای وای

بابا خواهش میكنم،من میدونم تو راه زیادی پشت سر گذاشتی به من برسی،راهتم سخت بوده

آروم آروم از طبق بیا كنارم

سر رو سرت بذارم

بابا می خوام عمه نشنوه

حرف نگفته دارم

حرف نگفته اش رو ببین

چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم

اسم تو كه می بردم فقط كتك می خوردم

نبودی و  اسیر شدیم

بسته به یك زنجیر شدیم

بابا یه روزه پیر شدیم

یكی زد و همه ام زدند

لگد محكمم  زدند

وای وای،حسین....

حالا كه اومدی بمون

یه ذره لالایی بخون

از وقتی رفتی خواب از چشمام رفته،تو كه بزرگی دو روز نمی خوابی به هم میریزی،این دختر از عاشورا به بعد دیگه نخوابید.

حالا كه اومدی بمون

یه ذره لالایی بخون

میخوام بخوابم باباجون

وای وای

تا بینمون فاصله بود

سهمم فقط آبله بود

خندهای حرمله بود

وای وای

دختر بچه است دیگه تو جنس خودش روضه میخونه،اینم بخواد روضه بخونه،این جوری روضه میخونه،

رباب و ببین اصلاً نمی خوره آب

هر روز نشسته بی تاب

تنها به زیر آفتاب

شبا دیگه یا بچه اش و خواب میبینه

یا خواب آب میبینه

داره عذاب میبینه

این دختر وقتی طبق رو جلوش دید،با تعجب پرسید.چند تا جمله داریم تو این مقتل با تعجب گفته شده،اولین جمله ای كه با تعجب ادا شد،خود عمه جانش تو گودال با تعجب  گفت:أ اَنت اخی، مگر نه كیه ندونه زینب حسین رو شناخت،اما تعجب كرد، از همه ی عالم زینب حسین رو بیشتر میشناسه،مرحوم قوام از روضه خونهای قدیم این حرف و میزده:یه سفر میری كربلا میای،بین هزار تا مهر تو جا مهری،مهر كربلا رو میشناسی،غیر از اینه؟اصلاً تشخیص میدی،اون وقت زینب بین این همه نیزه شكسته چه جوری حسین رو نشناسه،دومین جمله ای كه با تعجب پرسیده شد،از خواهر همین خانم سه ساله سكینه خاتونه،اومد تو گودال دید عمه اش یه بدن بی سر و بغل كرده،صدا زد عمه: هذا نعشُ مَن؟این بدنه كیه این جوری بغل كردی؟اونم شناخت،میدونه عمه اش فقط بدن حسین رو بغل میكنه،اینم یه جمله ی با تعجب،یه جمله دیگه رو هم همین دختر گفته،یه نگاه به طبق كرد، ما هذا الرأس؟عمه این سر كیه جلو من گذاشتن؟تا گفتن سر بابات حسینه،سر و آروم به سینه چسباند،دیدن لبهاش رو گذاشت رو لبهای باباش،حسین........... دانلود روضه شهادت حضرت رقیه (س)

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3140 زمان : نظرات (0)

حاج احمد واعظی

 

می خوام این دلارو ببرم  پیش یه دختر كوچولو، این دختر كوچولو زبونش نگرفته، اما دیگه قدرت حرف زدن نداره، بگم؟این دختر كوچلو براش سر بابا آوردن، این دختر كوچلو صورتش كبوده، یا زهرا، چه خبره امشب؟

من دختری سه ساله

رُخم به رنگ لاله

بابا دیگه طاقت ندارم

فریاد از این زمونه

قامت من كمونه

روی خاكا سر میگذارم

های های، هركی داره یه جوری پرواز میكنه، یا صاخب الزمان چه كردی با این دلا قربونت برم؟

تنم رمق نداره

نه گوش و نه گوشواره

بابا ببین كه ناتوونم

عمه نشسته خسته

خیلی دلش شكسته

امید نداره كه بمونم

بابا، لااله الا الله، یا نفهمی چی میگم، یا هر چی دلت سوخت، اون جوری دلت می خواد عرض ارادت كن، بابا حسین، بابا حسین

چند نفری رسیدن

قربون این گریه كردنا، قربون این اشكا، رقیه جان ببین چه جوری دارن برات میسوزن، تا صبح با خودت بگو، هی گریه كن

چند نفری رسیدن

باور كن دلم نمیاد بگم این جمله رو، بابا یه دختر سه ساله ، چند تا آدم نامرد، گُنده كه لازم نیست دیگه، به یه بچه كوچولو اخم كنی، حساب كار خودش رو میكنه، بابا مگه این بچه چیكار كرده بود؟

چند نفری رسیدن

موی من و كشیدن

یا زهرا، امشب ناله بزن، از كاروان ناله زنا عقب نمونی، امشب بلند بلند گریه كن

چند نفری رسیدن

موی من و كشیدن

نظر به سال من نكردن

هیچكی نگفت این بچه سه سالشه، یا بقیةالله

مرا به هر بهانه

زدند تازیانه

رحم به حال من نكردن

بابا بابا، شده دختر كوچولوت یا خواهر كوچلو داشته باشی؟از یه جاهایی هی خاطره ی خوش داره، یا یه جایی بهش سخت گذشته، هی میگه بابا اون جا بودیم، چه خوب بود، یادته؟یادته؟

وقتی كه مدینه بودیم یادته

غم و از دل می زدودیم یادته

دست تو بود به دستم یادته

روی زانوت مینشستم یادته

یه آدم بزرگ دلش تو روضه كباب میشه، میسوزه، میخواد تو صورتش بزنه، دل آدم رحم میاد، بابامن نمیدونم اینها كی بودن و چی بودن، آی نامردا، بابا یه دختر كوچولو ، بچه ی فاطمه،

وقتی از راه میرسیدی یادته

گوشواره برام خریدی یادته

حالا گوشواره ندارم بابا جون

دانلود روضه شهادت حضرت رقیه (س) 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 18668 زمان : نظرات (0)

به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا

شبیه مادر در پشت در زدند مرا

حسین.... تو خرابه ی شام هر کی می گفت حسین سیلی می خورد، امشب اینجوری بگو: بابا بابا، بابا بابا

به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا

شبیه مادر در پشت در زدند مرا

خبر نداشتم اینها چقدر نامردن

خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا

خدا کند که عمویم ندیده باشد

چون پدر درست همین دور بر زدند مرا

درست وقت غذا تازیانه می آمد

ان شاالله هیچ وقت دخترت گرسنه نمونه، دیدن ام کلثوم یه گوشه ی خرابه سر روی این خشت های گلی گذاشته، داره اشک میریزه، خانم زینب اومد آرومش کنه، گفت: خواهرم تو چرا گریه میکنی من این بچه ها رو آروم می کنم، تو ناله نزن؛ یه جمله ای گفت زینب هم ناله اش بلند شد؛ صدا زد یاد یه جمله ای افتادم، یاد چی افتادی، صدا زد: زینب جان این روزهای آخر داشتم بغلش می کردم، نوازشش می کردم، دیدم آروم در گوشم میگه عمه گرسنمه...

درست وقت غذا تازیانه می آمد

نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا

پدر من از سر حرفم نیامدم پایین

پدر پدر گفتم هر قدر زدند مرا

بابا زدند مادرتان را چهل نفر یک بار

ولی چهل منزل صد نفر مرا زدند

هر کی از راه می رسید یه لگد میزد، هر کی از راه می رسید موهامو می کشید، هر کی از راه می رسید بهم می خندید، هر کی از راه می رسید ناسزا می گفت، حسین....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2234 زمان : نظرات (0)

بابا به زخم ما خیلی نمک زدند

اصلاً به قصد کشت مارو کتک زدند

دیدی چه جوری اون دستی که شد بلند

تو گوش من زد و گوشواره هام و کند

من دیگه گوشواره ندارم بابایی

جزء لباس پاره ندارم بابایی

از دست زجر چاره ندارم بابایی

میترسم از صداش، سیلی بی هواش

این چادر من و این جای رد پاش

هر دفعه عمه رو بی تاب میکنه

تا با لگد من و پرتاب میکنه

ببین چقدر رخم کبوده بابایی

رسم محله ی یهوده بابایی

این جا مغیره بوده بابایی

این جا به دخترت، رحمی نمی کنند

این جور که بچه رو، زخمی نمی کنند

اما برا من این، زخم ها عذاب نیست

هیچ چیز که بدتر از، بزم شراب نیست

چی بگم از این دل پر درد بابایی

یه بی حیای مست نامرد بابایی

به ناموس تو چپ نگاه کرد بابایی

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1026 زمان : نظرات (0)

مثل اینكه آخرش عمو فهمید

هرچی صورتم رو پنهون كردم

مثل اینكه آخرش عمو فهمید

روی نیزه روی سرخ مو می دید

گریه ی عمو رو دیدم

آب شدم رو خاك چكیدم

شبیه اشك تو

خیمه ی مارو غارت كردن

گوشواره هارو قیمت كردن

خیلی چیزهارو بردن، دل مارو سوزوندن، اما یه چیزی رو بردن، بد نكردن بردن

گهوراره رو هم بردن اما

خیال ما رو راحت كردن

بابا مُردم از دوری بابا

بابا تا كی صبوری بابا

از افراد دشمن ِ،  راوی این روایت خود دشمن ِ، میگه من دیدم نیمه ای دل شب، این كاروان چهل منزل اومده، عین چهل منزل كتك زدیم و آوردیم، خود لشكر خسته و كوفته، همه بیهوش اوفتادن، خوابند،  من بیخوابی به سرم زده بود، خوابم نمی برد، نیمه های دل شب، دیدم یه نازدانه ای از بچه های ابی عبدالله، آروم از جاش بلند شد، اول دو زانو نشست، هی به این سر بالا نیزه، خیره خیره نگاه میكنه، اشك از گوشه های چشمش میریزه، صداش در نمیآد، اما چشماش داره حرف میزنه، بابایی، بابایی، برام جالب شد ببینم این دختر چه میكنه، خودم رو به خواب زدم، دیدم بلند شد این طرف و اون طرف رو نگاه كرد، با احتیاط خیالش راحت شد، یه چند قدم سمت نیزه آمد، دوباره یه نگاه كرد نشست، دوباره یه چند قدمی آمد، خیالش كه راحت شد، دیدم نشست رو زمین، آروم آروم خودش رو كشید پای نیزه، فقط نگاه میكنه، یه مرتبه دیدم چوبه ی نیزه،  خم شد، سر پایین اومد، مقابل صورت این نازدانه، دستارو حلقه كرد دور سر بابا، لب ها رو گذاشت رو لب های بابا، شروع كرد درد و دل كردن، بابا بیا من و ببر، عمه ام خسته شد، از بس به خاطر ما كتك خورد، گفت:گوش هامو تیز كردم، ببینم آیا، سر ابی عبدالله جوابی میده یا نه، دیدم لب های ابی عبدالله به هم خورد،  عزیز دلم غصه نخور، یكی دو شب دیگه مهمون خودمی بابا، یكی دو شب دیگه میای پیش خودم بابا، این دشمن، اینیكه داره روایت میكنه، میگه من خونه ام كنار خرابه شام بود، اهلبیت رو آوردم تو خرابه، من خیلی برام جالب بود، منتظر بودم، ببینم این قراری كه با بچه گذاشت، قرار، قراره یا نه،  یه شب دیدم نیمه های دل شب ، صدای ضجه اهل خرابه بلند شد،  سئوال كردم چه خبره؟ گفتن ابی عبدالله اومده دخترش رو با خودش برده، حسین......

 

 

تعداد صفحات : 12

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 111
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 348
  • آی پی دیروز : 484
  • بازدید امروز : 1,126
  • باردید دیروز : 5,239
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 21,539
  • بازدید ماه : 102,159
  • بازدید سال : 1,312,083
  • بازدید کلی : 19,817,911